این روزها میرحسین موسوی و سایر منادیان مکتب سیاست اسلامی او در اپوزیسون جناح حاکم، امثال کدیور و احمد قابل و مهاجرانی و غیره و ذالک هر بار قبل از اینکه چیزی گفته باشند جناح خود را نمایندۀ ″اسلام رحمانی″ معرفی میکنند و در پایان گفتارشان نیز روی نسبت خود با همین عبارت تأکید چند جانبه میگذارند.
واقع قضیه این است که محمد ابن عبدالله قریب به پنجسال اول اعلام رسالت، خودش را پیغمبر خدایی به اسم ″رحمان″ (الّرحمان) معرفی میکرد. در این مدت هنوز ″الله″ پایش برای حکومت کردن وسط کشیده نشده بود و خبری از او در قرآن نیست. ″رحمان″ یکی از صفات الله به معنی بخشنده و رحم کننده نیست. در واقع امر، ″رحمان″ برای خودش یک خدای معین دیگری است که خود قبل از ادعای محمد به برگزیده شدن از جانب او، خدای مشترک مجموعه قبایلی به نام قبایل ″تُمیمه″ و ساکن یمن بود. همزمان با محمد مردی به نام مسیلمه و زنی به نام سجاح هردو در یمن مدعی پیغمبری از جانب همین خدای ″رحمان″ شدند. مسیلمه و سجاح قدری با هم جنگیدند و نهایتاً صلح کردند به نحوی که با هم ازدواج کردند.
پر بدک نبود! ایکاش این یکیش نصیب ما میشد! به خصوص که ″رحمان″ در مقام مقایسه با خداهای دیگر ِ موجود آنزمان به مراتب خوى کمتر درنده اى داشت. ″رحمان″ جهنم هم داشت ولی مدام آنرا به رخ پیروانش نمیکشید. بسیار بخشنده بود. ″لااکراه فی الدین″ بود. به قول خودش طرفدار مستضعفین بود. او هرچند که مشرکین و خطاکاران را از جهنم سوزان میترساند ولی چندان صاحب احکام قتال و کشتار، غنیمت گیری و برده سازی نیست. اگر تنها ″رحمان″ را به مملکت ما می انداختند ما الان میگفتیم بسیار خوب، خودت گفتی ″لااکراه فی الدین″. ما هم دین نداریم، مجبور هم نیستیم دین انتخاب کنیم! ولی کار اسلام به اینجا خاتمه پیدا نمیکند. اگر میخواهید تنها ″رحمان″ را داشته باشید ناچارید نزدیک به هجده سال از بیست و سه سال طول زمان رسالت محمد کم کنید.
محمد که از ابتدا مثل بیشتر پیغمبران پیش از خود قصد تشکیل حکومت بزرگتری را داشت به مدینه که رسید، مردم ِ تعدای از قبایل به او و خدای ″رحمان″ پیوستند و دور و بر خودش قدرتی را حس کرد. محمد قدر این قدرت را دانست و بدون هیچ مقدمه ای پای ″الله″ را به میان کشید و او را خدای اسلام اعلام نمود. او که از ابتدا با مسیلمه قول قرارهایی مبنی بر نوعی از اشتراک در پیغمبری گذاشته بود با فرستادن یک تیم ترور در لباس دوست، او را در خواب کشت و سجاح نیز در زمان عمر به دست لشگری که او به یمن فرستاد کشته شد.
الله″ خدای مشترک مجموعه قبایل موسوم به ″مُضَر″ بود که عموماً ساکن مکه و مدینه و اطراف آن و نواحی مشرف به سواحل دریای سرخ بودند. قبیلۀ قریش نیز یکی از همین قبایل بود. ″الله″ بسیار قهار و بی گذشت بود. او بسیاری از احکام ″رحمان″ را به صراحت نقض کرد و نازک دلیهای او را از ساحت حکومت خود زدود. او در این عالم برای تمرد مردم از احکامش تنبیهاتی داشت که هیچگونه عطوفت انسانی در آن جایگاهی نداشت و در آن دنیا جهنمی داشت که فوق العاده خوفناک بود. خدعه کردن، مکر ورزیدن، کلک زدن و کلک نخوردن از خصوصیات بارز ″الله″ است که محمد از بازگو کردن آنها در قرآن ابایی ندارد. به لحاظ تاریخی ″الله″ کهن ترین و یا از کهن ترین خدایان صحاری شبه جزیره عربستان است. در اصل قبایل کلدانی و آشوری که در گذشته ساکن قسمتهای مرکزی و شمالیتر شبه جزیره بودند٬ قبل از اینکه به نواحی سومر و اکد در بین النهرین کوچ کنند٬ صاحب و نگهبان تندیس (بت) ″الله″ محسوب می شدند. زمانی نزدیک به پنجهزار سال پیش با کوچ قبایل مذکور ″الله″ دیگر تندیس زمینی نداشت. رفته رفته به مثابه خدایی آسمانی و نادیدنی درآمده بود و در هیچ کجا بت معینی بنام ″الله″ حضور نداشت. قبایل کلدانی و آشوری نیز ″الله″ را به نفع خدایان سومری و اکدی از دست دادند. خدایان سومری قواعد و فقه (قوانین مدنی و قضایی و جزایی و ازدواج و خرید و فروش و غیره) کاراتری در زندگی اجتماعی داشتند. داستان ابراهیم که خود کلدانی الاصل است صورت اغراق آمیز و اسطوره شده مقاومت ″الله″ و طرد شدنش در مقابل خدایان سومری و اکدی است. از آنجایی که پیغمبران و اسکالرهای عهد عتیق قبایل یهودی نیز مدعی ابراهیم به مثابه اولین پیغمبر دین خود بودند، بسیاری ″الله″ و ″یهوه″ را در بدو پیدایش یکی میدانند. خاستگاه اولیۀ قبایل یهودی نیز نواحی مرکزی و شمالی شبه جزیره عربستان دانسته شده و عمده قبایل یهودی در همان زمانها به اردن و نواحی لبنان امروزی کوچیدند. داستان حضور قبایل یهودی در مصر کاملاً بی اساس است و چیزی جز افسانه پردازی پیغمبران و خاخام های یهودی نیست.
محمد از بدو کار ناگزیر به گزینش ″رحمان″ برای نفی خدایان موجود بود. نمی شد ″الله″ را که فوق العاده قهارتر و جبارتر از خدایان موجود است خدا اعلام کرد و نماینده اش شد. کسی دور خدای قهارتر جمع نمیشد. ″رحمان″ نیز بنام خدای مشترک مجموعه دیگری از قبایل آسمانی بود و تندیس زمینی نداشت. در بدو گزینش ″رحمان″ توسط محمد به عنوان خدای آلترناتیو مکه، سران قریش یکی به این دلیل که این خدا غریبه است و متعلق به قبایلی یمنی است از در مخالفت با او در آمدند. با تحویل داده شدن قدرت از ″رحمان″ به ″الله″ در مدینه، سران قریش که محمد آنها را ″مشرکین″ میخواند غرق خنده شدند که محمد خود مشرک شد. منتها محمد با انتخاب ″الله″ هم از پس سرکوب بیرحمانه و به انقیاد در آوردن قبایل مدینه و حوالی آن بر آمد و هم به این وسیله به سران قریش در مکه چراغ سبز داد. سران قریش دوخدایی دین محمد را مورد مضحکه قرار داده بودند. سورۀ توحید کوششی است که محمد برای تأکید بر یکتا بودن ″الله″ آورده است و سر ″رحمان″ در اینجا بی کلاه ماند. منتها ″رحمان″ از صحنه حذف نگردید و تنها نقش دیگری در سیاست اسلامی به او محول شد.
در حقیقت ″رحمان″ خدای اسلام در اپوزیسيون است و ″ الله″ خدای حاکم. خمینی زمانی که در پاریس بود به عینه خدای ″رحمان″ را نمایندگی میکرد و وعده های خوشایندی میداد. تا سی خرداد شصت و هفت، قریب به دو سال طول کشید تا او توانست ″الله″ و سیاست او را یکه تاز میدان کند. در مقابل سوالی که از او در این مورد شده بود پاسخ داد که ″خدعه کردم″. او کاملاً از کار پیغمبرش آگاهی داشت. هیچگونه احساس شرمندگی هم از بابت این اعترافش به او دست نداد. واگذاری تمام و کمال قدرت از ″رحمان″ به دستهای قدر قدرت ″الله″ تنها یک ″خدعه″ مایه اش است و این یک امر کاملاً مشروع در سیاست اسلام است. این ″الله″ است که از سی ام خرداد شصت مأموریت یافت گردش سرمایه و تامین سود و کانالیزه کردن آن به مجراهای مورد نظر خود را با تمام قوانین منبعث از احکام قرآنی و فقهی مورد لزوم آن به عهده بگیرد و به اینجا برساند که همگان شاهد آنند.
تمام طول هشت سال ریاست جمهوری خاتمی٬ آنکه حکومت میکرد و میکوبید و کار حکومت اسلام را پیش میبرد٬ ″الله″ و سیاست او بود. ″رحمان″ تنها لبخند میزد و کاری از او جز اینکه دست آخر خود را تدارکچی حکومت ″الله″ معرفی کند، ساخته نبود. اتفاقاً وظیفه ای که به عهده داشت جز این چیز دیگری نبود. در اسلام به ″رحمان″ وظیفه دیگری محول نشده. در حکومت اسلام جایی برای حکومت ″رحمان″ در نظر گرفته نشده. او تنها خدای اسلام در اپوزیسیون است. به نظر نمی رسد سران و ″دگر اندیشان″ اسلامی در کسوت نمایندگی ″ اسلام رحمانی″ بتوانند در مقابل حکومت ″الله″ آینده ای بجز قرار داشتن در موضع شکوه و عزاداری برای خود متصور باشند؟ آنها آدمهای احمقی به نظر نمیرسند که این را درنیافته باشند. مگر اینکه خودشان را عمداً به حماقت بزنند.
تو گویی همه شان از اصولگرای طوق تا سبز کم رنگ از خواص و نقش سیاسی متفاوت ″رحمان″ و ″الله″ در شرایط مختلف بهتر و بیشتر از من و شما خبر دارند. آنها اسلام و اجزایش را بهتر از بقیه ما شناخته اند. منتها این بار هردو در بن بست اند. ″الله″ دیگر فرصت و موقعیتی در اختیار ندارد تا برای ″رحمان″ نقشی در حکومت قائل شود. ″رحمان″ برای ″الله″ نقش خروس بی محل را پیدا کرده است. فصل بازی اسلام با هر دوخدایش سر آمد. اینرا نیز هردو طرف باید دریافته باشند. تنها ″الله″ مانده است که تا آنجا که از او ساخته است به فجیع ترین و مشمئز کننده ترین وجه ممکن جبونانه آدم کشی کند بلکه عنقریب احمدی نژاد در نقش رکابدار امام زمان و در معیتش رحیم مشایی در نقش خر دجال که قبل از ظهور مهدی موعود سر و کله اش پیدا میشود و مردم کفر زده را قلقلک میدهد و کمک میکند تا مردم در کفرشان هرچه بیشتر بمانند، بلکه این دو شهسوار عمود دار خیمه اسلام توانستند حضرتش را برای نجات حکومت دین مبین یک جورهایی ظهورش بدهند!